طبیعتا مثل شبهای دیگه، دیر وقت فکرای مختلف به ذهنم هجوم آوردن؛ ولی امشب یه دوستی باعث شد بیام و یکمیبنویسم
لااقل اینجا سرنخ موضوع رو بزارم تا بعدا بیام مفصل بنویسم :) البته میدونم که تعداد سرنخهای گذاشته شده و پیگیری نشده دارن یکم زیاد میشن ولی تقریبا خونه تکونی تموم شده و میتونم برای این کار به صورت اختصاصی وقت بذارم. اون قضیهی موقعیت شغلی یکم از دور ترسناک به نظر میرسه ولی مطمئنم که چاره اش مقاومت کردنه، اولش سخته ولی سختیها رو میشه با هدف والا و ارادهی پولادین شکست داد.
سرنخ امشب رو به خاطر این میذارم که سوالی رو در دیدار با اون بنده خدا بی جواب گذاشتم، البته این تنها سوال نبود ولی بالاخره یکی از چندین سوال بود!
یادم باشه بقیهاش رو هم جواب بدم.
۱۰ سال آینده خودم رو کجا میبینم؟
سوال هوشمندانهایه، نه از این نظر که پاسخش یه چیز خاص باشه و باید حتما اون رو ذکر کنیم، از این نظر هوشمندانهاس که بارم مشخصی نداره و حتی پاسخ مشخصی هم نداره، اصلا احتمال میدم خود سوال هم موضوعیتی نداشته باشه ولی دید آدم رو به دنیا مشخص میکنه. این نوشته یک آفت داره که یکی از دوستای خوبم بهش اشاره کرد: این که اگر همون لحظه بهش جواب میدادی واقعی تر بود و الان امکان داره حرفایی بزنی که مخاطبت بپسنده و شاید به صورت ناخودآگاه اون چیزی که واقعا بهش فکر کردی رو نگی، ولی خب اصلِ صداقت باعث میشه این اتفاق نیفته، ینی حداقل خودم که امیدوارم.
این ازون سوالاس که تقریبا آدم هر سال بهش فکر میکنه و هر سال هم براش پاسخای جدیدی پیدا میکنه! برای نمونه میتونم از کاغذهایی بگم که طی سالیان گذشته با این موضوع پیدا کردم و بعضی وقتا از دیدن بعضی نوشتههاشون تعجب بکنم.
ولی خب الان مجددا باید با توجه به پارامترهای مختلف یه بار دیگه همچین دورنمایی رو بازنویسی کنم و تقدیم حضورشون کنم :)
آیندهی علمی؟
آیندهی مالی؟
آیندهی فکری؟
آیندهی عقیدتی؟
آیندهی سیاسی؟
همه اینها باید یه جورایی گنجونده بشه به علاوهی چیزایی که قبلا بهشون اشاره کرده بودی. اون کاور آ۴ که توش کاغذا رو جم کردی بیار D;
گاوداری: تولید ثروت و مولد بودن به معنای بیولوژیک
مدرسه: تربیت نسل بعد انقلاب
علم داده: به عنوان یکی از مهم ترین ابزارهای قدرت و ثروت